سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پهنه تاریخی و فرهنگی خراسان غربی

ابرشهر؛ استان نیشابور در دوران پیش از اسلام

 

خراسان غربی یا ایالت نیشابور در دوره ساسانیان

قلمرو ایران‌زمین در دوران ساسانیان؛ 

نیشابور (ابرشهر)، یکی از ایالت‌های اصلی ایران در این دوره، بوده‌است که ناحیه خراسان بزرگ غربی را در بر می‌گیرد.

خراسان غربی (ربع نیشابور)؛ این ناحیه یا بخشی از آن، در دوران پیش از اسلام ابرشهر نام داشت و یکی از مناطق ایران‌زمین در دوران هخامشیان، سلوکیان و اشکانیان بوده‌است.[1] در دوره پارتیان (اشکانیان)، ناحیه رِیوَند نیشابور یکی از نیایشگاه‌ها و زیارتگاه‌های مشهور ایران باستان به شمار می‌آمد و آتشکده آذربرزین مهر که در نزد پارت‌ها احترام بخصوصی داشت، در کوه رِیوَند جای داشت و وجود این آتشکده، زائران بی‌شماری را در سرتاسر دوره پارتی به این منطقه می‌کشانید.[2] ابرشهر، در طی دوران اشکانی، رونقی فراوان یافت؛ چنان‌که در پایان عهد اشکانیان و آغاز روزگار ساسانیان، منطقه‌ای شناخته شده بود.[3]
در دوره ساسانیان؛ خراسان، یکی از چهار استان مهم کشور به شمار می‌آمد؛ این استان، به چهار بخش تقسیم می‌شد و این بخش‌ها عبارت بودند از: مرو، نیشابور، هرات و بلخ.[4] از دوره ساسانیان است که این ناحیه، برگرفته از نام شاپور ساسانی، نام نیوشاپوهر (نیشاپور، نیشابور) گرفته و به عنوان کرسی ولایت ابرشهر[5] دوره رونق روزافزون خود را آغاز نمود. طبری، ابرشهر (نیشابور) را در کنار مرو، بلخ، گرگان، سیستان و خوارزم، جزو متصرفات اردشیر بابکان، بنیان‌گذار سلسله ساسانیان آورده و در کتیبه? شاپور در کعبه زرتشت، نام ابرشهر، نیز در حدود مرزهای ایرانشهر و از باج‌گذاران ساسانی ذکر شده‌است. ابرشهر در این زمان، یکی از استان‌های وسیع مملکت محسوب می‌شد[3] و ارغیجان، اسپراین، جوین، بیهک، بیهق، باخرز، خواف، زوزن، زام (جام) و زاوه، رستاک‌های مهم آن بودند.[6] مرزبان یا فرمانروای این منطقه، دارای لقب اختصاصی کنارنگ بود.[7] در این دوران، حاکمانی که از خانواده سلطنت بودند لقب «شاه» داشتند و نیشابور یکی از ولایت‌های 26گانه در ایران بود که حاکم آن، شاه نامیده می‌شد.[8]
یادداشت‌ها و منابع:
  1. بهزاد نعمتی. نام‌شناخت؛ ابرشهر، نیشابور. . خراسان‌پژوهی، ش. شماره 2 (سال اول، پاییز و زمستان 1377): ص193. 
  2. پرش به بالامری بویس. زردشتیان؛ باورها و آداب دینی‌آن‌ها. ترجمه? ترجمه عسگر بهرامی. تهران: انتشارات ققنوس، 1389. ص117. 
  3.  پرش به بالا به:دانشنامه ایران. تهران: مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، 1384. ص111.
  4. پرش به بالادانیل آل آلتون. تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در آغاز حکومت عباسیان. ترجمه? مسعود رجب‌نیا. تهران: شرکت سهامی انتشار، 1367. ص12.
  5. پرش به بالا ایران در زمان ساسانیان. ترجمه? رشید یاسمی. تهران: صدای معاصر، 1393. ص161.
  6. پرش به بالا تاریخ فرهنگ و تمدن ایران در دوره ساسانیان. تهران: فرهنگ مکتوب، 1385. ص25.
  7. پرش به بالا ایران در زمان ساسانیان. ترجمه? رشید یاسمی. تهران: صدای معاصر، 1393. ص98.
  8. پرش به بالا تاریخ ایران باستان. تهران: دنیای کتاب، 1375. ج4، ص 2848-2849.

خراسان غربی (ربع نیشابور) در گستره خراسان بزرگ


خراسان بزرگ

متون تاریخی، نشانگر پیشینه کهن و بنیادین خراسان بزرگ غربی (ربع نیشابور) در گستره خراسان بزرگ ایران‌زمین می‌باشد. گستره پهناور خراسان، در دوره اسلامی، به چهار بخش (یا ربَع) تقسیم می‌شد که شهرهای مهم این منطقه، مرکز یا کرسی هر یک از بخش‌های چهارگانه بودند. نیشابور، در تقسیمات جغرافیایی خراسان بزرگ همواره به عنوان یک ربع بزرگ، از اهمیت زیادی برخوردار بود.[1] و مرکز این ربع، شهر نیشابور؛ تنها شهر عمده خراسان است که تاکنون در قلمرو ایران کنونی باقی مانده‌است.[2] در اوایل دوره اسلامی و در دوره امویان، در زمان امارت زیاد بن ابیه، وی با الگوگیری از روش ساسانیان در اداره خراسان، آن منطقه را به چهار بخش، تقسیم نمود؛ مرو، نیشابور، فاراب و هرات، و هر منطقه را به یکی از سردارانش سپرد.[3] احمد بلاذری (قرن2و3 قمری)، خراسان را دربرگیرنده چهار ربع (بخش) دانسته و می‌گوید: خراسان، چهار ربع دارد. ربع اول، ایرانشهر است و آن دربرگیرنده نیشابور و قهستان و هرات و توس است. ربع دوم، دربرگیرنده مروان (دو مرو) و سرخس و نسا و ابیورد و طالقان و خوارزم است. ربع سوم، دربرگیرنده جوزجانان و بلخ و صغانیان است و ربع چهارم، دربرگیرنده ماوراءالنهر است.[4]
گفتنی است که «ایرانشهر» و «ابرشهر»، نام‌های دیگر «نیشابور» می‌باشند.[5] ابن فقیه (قرن 3 هـ. ق) نیز به نقل از بلاذری، جغرافیای ربع ایرانشهر (نیشابور) را چنین تبیین کرده‌است: خراسان، چهار بخش دارد. بخش اول، ایرانشهر است و آن دربرگیرنده نیشابور، قهستان، طبسین، هرات، بوشنج، بادغیس و طوس -که اسم توس، تابران است- می‌باشد.[6]

یادداشت‌ها و منابع:پرش به بالا
  1. امیر اکبری. قلمرو طاهریان و اهمیت شهرهای اربعه خراسان. .پژوهشنامه تاریخ، ش. شماره 19 (دوره 5، تابستان 1389): ص28. 
  2. پرش به بالامحمدباقر حسینی. عوامل رشد علمی و سیاسی نیشابور در قرون گذشته. . مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی مشهد، ش. شماره 118و 119 (پاییز و زمستان 1376): ص429. 
  3. پرش به بالاابی‌جعفر محمد بن جریر الطبری. تاریخ الامم و الملوک. بیروت: مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1983م. ج5، ص224. 
  4. پرش به بالا احسن‌التقاسیم فی معرفةالاقالیم. بیروت: دارصادر، 1906م. ص313.
  5. پرش به بالاشهاب‌الدین أبی عبدالله یاقوت بن عبدالله الحموی الرومی البغدادی.معجم البلدان. بیروت: دار احیاء الثراث العربی، 1979م. 331.
  6. پرش به بالاابی‌عبدالله احمد بن محمد بن اسحاق الهمذانی. البلدان. بیروت: عالم الکتب، 1996م. 615.

توابع خراسان غربی در دوران ساسانیان

«خراسان غربی» در اصطلاح جغرافیای تاریخی و فرهنگی به بخش غربی خراسان بزرگ گفته می‌شود. این ناحیه، خراسان کنونی ایران را در گستره پوشش خود قرار می‌دهد. «نیشابور» تقریبا در مرکز جغرافیای این ناحیه‌ گسترده قرار می‌گیرد و قرن‌ها (بویژه در دوران اوج شکوفایی خراسان و ایران بزرگ فرهنگی) مرکز حکومتی و کانون تحولات سیاسی - اجتماعی، و امروزه نیز گرانیگاه تاریخ و پایگاه هویت فرهنگی این ناحیه می‌باشد. در اینجا به معرفی جغرافیای این ناحیه در گستره ایران بزرگ دوره ساسانی می‌پردازیم. 
عباس قدیانی در کتاب «تاریخ، فرهنگ و تمدن ایران در دوره ساسانیان» با بهره‌گیری از اطلاعات جغرافیایی کتاب‌های «موسی خورنی» (مورخ معروف ارمنی در قرن پنجم میلادی)، «شهرستانهای ایران» (به زبان پهلوی)، و مجموعه کتاب‌های «مسالک و ممالک» (دوره اسلامی، در علم جغرافیا)؛ ایران در تقسیمات سیاسی دوره ساسانیان را دارای چهار بخش یا چهار پاذکس دانسته است: اپاختر (ایالت شمالی)، خراسان (ایالت شرقی)، نیمروز (ایالت جنوبی) و خوروران (ایالت غربی). ایالت خراسان یا ولایات شرقی ایران در این دوران عبارت بودند از: کومش، ورکان (گرگان)، ابرشهر (نیشابور)، مرو، هرو (هرات)، نسای میانک، تالکان (طالقان)، بژن (آبشین)، گوزگان (جوزجان)، اندراب، وست (خوست)، هروم (هماره)، سمنگان (ماوراءالنهر)، زم، پیروز نخجیر، دزین آوازک (دزآوازه)، ورچان (وروالیز)، منسان، گچک (گزه)، آسان (چهاریک)، بهل بامیک (بخل بامیان)، ترمذ، چریمنکان (صرمنجان)، شیربامیکان (شیربامیان)، دزروئین (پی‌کند)، پرکان (فرغان).
این کتاب، توابع منطقه خراسان غربی (ابرشهر یا نیشابور) را چنین برشمرده است: «اپرشهر یا ابرشهر، همان نیشابور امروز باشد و روستاهای مهم آن از این قرار بود: ارغیجان، اسپراین، جوین، بیهک (بیهق)، باخرز، خواف، زوزن، زام (جام). حاکم این ولایت (نیشابور) لقب کنارنگ داشت.»

منبع:
«تاریخ، فرهنگ و تمدن ایران در دوره ساسانیان»، عباس قدیانی، تهران، انتشارات فرهنگ مکتوب، 1385، ص17-27.

نیشابور؛ پایتخت طاهریان، مرکز سیاسی و فرهنگی خراسان غربی


قلمرو طاهریان؛ نیشابور مرکز خراسان غربی و پایتخت طاهریان


به گزارش «پژوهشنامه خراسان غربی»: شهرهای خراسانی همچون سمرقند، بخارا، مرو، نیشابور، هرات، بلخ و غزنین؛ بخاطر نقش و تأثیری که در تاریخ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایران، از خود بر جای گذاشته‌اند از جمله ریشه‌های پهنه فرهنگی ایران بزرگ به‌شمار می‌آیند و نیشابور، تنها شهر عمده‌ای است که از میان این مادرشهرهای خراسانی، در ایران معاصر، باقی مانده‌است. خراسان کنونی موجود در مرزهای سیاسی ایران؛ در واقع، بخش غربی خراسان بزرگ یا خراسان غربی است که به تعبیر متون جغرافیایی و قدیمی کهن، «ربع نیشابور» یا «ایالت ابرشهر»، خوانده می‌شود. نوشتار زیر، معرفی مختصری بر نیشابور دوره طاهری (207–259هـ. ق) است که از بخش «نیشابور» مقاله «قلمرو حکومت طاهریان و اهمیت شهرهای اربعه خراسان» نوشته دکتر امیر اکبری گزیده گردیده‌است. آقای دکتر اکبری، استادیار گروه تاریخ دانشگاه آزاد اسلامی بجنورد است و مقاله ایشان در شماره 19 (دوره 5؛ تابستان 1389) فصلنامه علمی-پژوهشی «پژوهش‌نامه تاریخ» منتشر شده‌است. 

خراسان به عنوان یکی از مهم‌ترین حوزه‌های تمدنی ایران، در دوران قبل و بعد از اسلام، از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. پس به دنبال فتح این سرزمین به دست مسلمانان، اهمیت آن، به سرعت درک گردید. آرزوی ابومسلم، در کسب حکومت خراسان، اگرچه دست نداد. اما طاهر بن حسین، توانست اولین حکومت ایرانی را در این سرزمین بزرگ برقرار سازد. قلمرو حکومت طاهریان، در خراسان، چنان گسترده بود که از نظر مأمون؛ این سرزمین، یک کشور، به‌شمار می‌آمد؛ و در میان شهرهای بسیار آبادی که طاهریان در قلمرو خود داشتند، چهار شهر خراسان، در تقسیم‌بندی جغرافیای این سرزمین در پیش و پس از اسلام اهمیت و جایگاه ویژه‌ای داشت: نیشابور، مرو، هرات و بلخ به عنوان شهرهای اربعه (چهارگانه) خراسان به لحاظ اهمیت اقتصادی، سیاسی و فرهنگی دیرینه خود، در عصر طاهریان نیز مورد توجه قرار گرفت.

 خراسان در دوران حکومت طاهریان، به چهار بخش یا چهار ربع تقسیم می‌گردید. شاید این تقسیم‌بندی چهارگانه بر اساس همان تقسیم‌بندی عهدساسانی بوده‌است. هر ربعی به نام یک از شهرهای بزرگ بود، چهار شهر خراسان بزرگ یعنی مرو، نیشابور، هرات و بلخ، کرسی ولایات را در بر می‌گرفت و این چهار شهر، در تاریخ خراسان، از اهمیت خاصی برخوردار بودند.(1) نیشابور در تقسیمات جغرافیایی خراسان بزرگ همواره به عنوان یکربع بزرگ، از اهمیت زیادی برخوردار بوده‌است. سابقه تاریخی، موقعیت جغرافیایی و بالاخص اهمیت نیشابور در عصر طاهریان سبب گردید تا به عنوان مهم‌ترین ربع خراسان و نیز مرکز حکومت طاهریان از توجه و اعتبار بسیار برخوردار گردد. نیشابور که در قدیم، «نیوشاه‌پور» به معنی جای خوب شاه نام داشته، توسط شاپور اول ساسانی بنا شد.(2) اهمیت آن در دوران قبل از اسلام، به گونه‌ای بود که حاکم آن، عنوان «کنارنگ» داشت.(3)اما پیشینه نیشابور را به قبل از زمان شاپور، نسبت داده‌اند چنان‌که بنای آن را به طهمورث و تجدید عمارت آن را به زمان شاپور نسبت می‌دهند.(4)

در آغز دوره اسلامی؛ عبدالله بن عامر با ورود به نیشابور و صلح با مردم این شهر، راه فتح دیگر شهرهای خراسان را بر خود هموار ساخت.(5) زیاد بن ابیه، در سال 45 هجری، برای اداره بهتر سرزمین وسیع خراسان؛ آن را به چهار قسمت تقسیم کرد که نیشابور یکی از قسمت‌های خراسان بزرگ بود.(6)بنابراین نیشابور از همان آغاز اهمیت خود را در نزد مسلمانان، به عنوان یکی از مهمترین شهرهای اثرگذار در خراسان تا عصر طاهریان حفظ نمود. عبدالله بن طاهر با به دست گرفتن امارت خراسان در سال 215 هجری، بدون اقامت طولانی در مرو، راهی نیشابور گردید و این شهر را به عنوان مرکز حکومت خود، انتخاب نمود. گسترش حکومت طاهریان سبب می‌شد تا نیشابور به عنوان مرکز حکومت، اهمیت بیشتری را برای کنترل و اداره دقیق‌تر مناطق مختلف دارا باشد. همچنین نیشابور گنجایش بیشتری برای احداث بناها و کاخ‌های جدید داشت. چنان‌که عبدالله در نیشابور،شادیاخ را برای استقرار سپاهیان و بنای پایگاه حکومتی خود انتخاب کرد.(7)

این مکان تا عصر سلجوقیان همچنان پررونق و دارای عمارت‌های بسیار بود. مرو با بافت قدیم خود، ظاهراً جذابیت‌های لازم را برای حاکم مقتدری که بر ممالک آباد عصر خود، فرمان رانده بود به همراه نداشت. اقدامات عبدالله در ساخت شادیاخ و عمارت‌های تازه، نشان می‌داد که وی نیشابور را به عنوان مرکزی که با سلیقه خود، بتواند به ‌آباد کردن آن بپردازد دوست می‌دارد. اقدامات عبدالله بن طاهر در نیشابور، سبب شد تا از این زمان به بعد؛ این شهر، آباد و بزرگ گردد تا آنجا که ادیبان و دانشمندان بسیاری به سبب محاسن آن و موقعیت ممتاز شهر به آنجا آمدند.(8) از زمان طاهریان و در نتیجه مساعی عبدالله و جانشینانش در این شهر بود که نیشابور، دوباره «اعمر بلادالله گردید و پرثروت‌ترین و پرجمعیت‌ترین بلاد شد.»(9)

 کاریزها و قنات‌های بسیار در نیشابور سبب گردید تا عبدالله توجه خاصی به رونق کشاورزی و بهبود اوضاع اقتصادی این شهر داشته باشد. تلاش‌های وی در این راستا به رونق فرهنگی نیشابور نیز افزوده بود چنان‌که توجه او به گسترش علم و دانش و تعلیمات عمومی، حکایت از آن دارد که در زمان او حتی کودکان فقیرترین روستائیان نیز به شهرها روی می‌آوردند تا تحصیل دانش کنند.(10) رونق این حرکت علمی و فرهنگی در این شهر بیشتر از دیگر شهرهای خراسان بود. ارتباط عبدالله بن طاهر با بسیاری از علما و دانشمندان عصر خود، سبب مهاجرت آن‌ها به نیشابور می‌گردید. ابوتمام حبیب بن اوس طائی از شاعران معروف عصر طاهریان، رنج سفر طولانی را برای دیدار عبدالله، از دمشق تا نیشابور تحمل نمود.(11) رونق علمی نیشابور در وجود کتابخانه عظیم عبدالله در این شهر نیز نمایان بود چنان‌که ابوالعمثیل عبدالله بن خلید که آموزگار پسران عبدالله بود. این کتابخانه را در نیشابور اداره می‌کرده‌است.(12)

 این ویژگی‌ها به انضمام توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی که نیشابور در عهد طاهریان پیدا نمود و سبب گردید تا این شهر به عنوان بزرگترین و با شکوهترین شهر خراسان(13) عنوان «ابرشهر» در زمان طاهریان به خود گیرد(14) ابوتمام نیز که در 216 هجری برای دیدار عبدالله بن طاهر به نیشابور آمد در شعر خود این شهر را اَبَرشَهر نامید.(15) یعقوبی، حدود و گستره توابع نیشابور را که نشان گستردگی آن است، چنین آورده‌است که: نیشابور، ولایتی است وسیع با نواحی بسیار که از آن جمله است طبسین و قوهستان و نسا و ابیورد و ابرشهر و باخرز و طوس و شهر بزرگ طوس به آن نوقان گفته می‌شود و زوزن و اسفراین.(16) نیشابور دارای شهرهایی است که از آن جمله می‌توان به زام، باخرز، جوین و بیهق اشاره کرد. این منطقه دارای سیزده روستای مهم دیگر بود و دارای چهار ربع چون: ریوند، تکاب، بشت‌فروش و مازل بود.(17) همچنین حدود آن بسیار بزرگ و از رونق قابل توجه برخوردار بود. به قول ابن حوقل در سراسر خراسان، شهری در سلامت هوا و پهناوری تجارت و کثرت مسافر به پای نیشابور نمی‌رسید.(18)

 قرار گرفتن نیشابور در یک موقعیت جغرافیایی خاص سبب گردید تا راه‌های بسیاری از نیشابور به سوی دیگر شهرهای خراسان برقرار باشد. راه ارتباطی غرب به خراسان از ری به بیهق و سپس نیشابور امتداد می‌یافت و از آنجا تا هرات امتداد می‌یافت. همچنین از نیشابور، راهی به سوی کرمان وجود داشت و نیز راهی از سوی طبس به یزد. راه شهر نیشابور به سوی مرو از طوس و سرخس می‌گذشت و از آنجا تا بخارا امتداد می‌یافت.(19)آبادانی راه‌های خراسان به همراه توجه طاهریان به ایجاد امنیت و آسایش برای کاروان‌های تجاری از جمله عوامل رونق تجارت در عصر طاهری محسوب می‌شد. عبدالله بن طاهر بیش از دیگران، به امر تجارت و آبادانی راه‌ها توجه نشان داد. وی کاروانسراها را آباد کرد و موقوفاتی را برای حفظ آنان اختصاص داد چنان‌که برای آبادانی رباط فراوه روستاهایی را در حوالی نیشابور وقف کرد.(20) چنین تلاش‌هایی که از عصر طاهریان در نیشابور صورت گرفت سبب گردید تا بعدها این شهر، انبارگاه مال‌التجار فارس، کرمان و هند گردد.(21) در سایه این تجارت بود که مردم این شهر، ثروتمندترین مردمان خراسان به‌شمار می‌رفتند.(22)

 اهمیتی را که نیشابور از عصر طاهریان آغاز کرده بود با سقوط طاهریان فروکش نکرد. هر چند که سامانیان مقر حکومت خود را به بخارا منتقل کردند اما این شهر همچنان به عنوان مقر سپه‌سالار خراسان به انضمام توابع خود بیشترین میزان خراج را به سامانیان پرداخت می‌نمود که حکایت از آبادانی آن داشت. نیشابور از قرن سوم به بعد آن چنان وسعت یافت که به رغم یورش‌های مختلف در قرون بعدی بدین شهر، همانند حمله غزها در سال 548 هجری، یاقوت حموی همچنان در قرن هفتم از نیشابور به عنوان آبادترین شهرها یاد کرده‌است.(23)


پانویس‌‍‌ها و منابع:

1. ابن حوقل، «ایران در صوره الارض»، ترجمه جعفر شعار، تهران: امیرکبیر، 1366، ص166؛ اصطخری، ابواسحاق ابراهیم، «المسالک و الممالک»، به اهتمام ایرج افشار، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1368، ص302.

2. ----، «مجمل التواریخ و القصص»، تصحیح ملک‌الشعرای بهار، به همت محمد رمضانی، تهران: کلاله خاور، 1317، ص64.

3. حاکم نیشابوری، ابوعبدالله، «تاریخ نیشابور»، ترجمه خلیفه نیشابوری، به اهتمام شفیعی کدکنی، تهران: آگه، 1374، ص202؛ ابن خردادبه، «المسالک الممالک»، ترجمه حسن قرهچانلو، تهران: چاپخانه مهارت، 1370، ص32.

4. مستوفی، حمدا…، «نزهت القلوب»، ص 180.

5. ابن اعثم کوفی، «الفتوح»، ترجمه احمد مستوفی هروی، تصحیح غلامرضا طباطبایی مجد، تهران: انتشارات انقلاب اسلامی، 1372، ص282.

6. بلاذری، احمدبن یحیی، «فتوح البلدان»، ترجمه آذرتاش آذرنوش، تهران: بنیاد فرهنگی ایران، 1346، ص295.

7. تاریخ نیشابور، ص201.

8. ابن حوقل، «ایران در صوره الارض»، ترجمه جعفر شعار، تهران: امیرکبیر، 1366، ص169.

9. یاقوت حموی به نقل از بارتولد، «تذکره جغرافیای تاریخ ایران»، ترجمه حمزه سردادور، تهران: توس، 1372، ج. 3، ص127.

10. بارتولد، «ترکستان‌نامه»، ج 1، ترجمه کریم کشاورز، تهران: بنیاد فرهنگی ایران، 1352، ص463.

11. اصفهانی، ابوالفرج، «الاغانی»، تحقیق علی الجندی ناصف، بیروت، مؤسسه جمال للطباعه، 1392، الجزء 16، ص 427.

12. حبیب‌اللهی، ابوالقاسم، «ابوتمام در نیشابور»، مجله دانشکده ادبیات مشهد، شماره 2و 3، سال اول، ص202.

13. شمس‌الدین محمد بن ابی‌طالب انصاری دمشقی، «نخبه الدهرفی عجائب البر و البحر»، ترجمه سیدحمید طبسیان، تهران: بنیاد فرهنگستان‌های ایران، 1357، ص382.

14. اصطخری، ابواسحاق ابراهیم، «المسالک و الممالک»، به اهتمام ایرج افشار، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1368، ص204.

15. حبیب‌اللهی، ابوالقاسم، «ابوتمام در نیشابور»، مجله دانشکده ادبیات مشهد، شماره 2و 3، سال اول، ص202.

16. یعقوبی، «البلدان»، ترجمه محمدابراهیم آیتی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1343، ص54.

17. ابن رسته، «الاعلاق النفیسه»، ترجمه حسین قرهچانلو، تهران: امیرکبیر، 1365، ص200.

18. ابن حوقل، «سفرنامه ابن حوقل»، ص168.

19. متون جغرافیای مسیر راه‌ها و منزلگاه‌های هر شهر تا نیشابور را ذکر نموده‌اند. ر.ک. ابن رسته، ص201، ص173؛ ابن خردادبه، «المسالک و الممالک»، ص 39؛ الاعلاق نفیسه، ص 202.

20. «الاعلاق النفیسه»، ص 199.

21. مقدسی، محمدابراهیم، «احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم»، ترجمه علینقی منزوی، تهران: کاویان، 1361، ج2، ص 475.

22. جیهانی، ابوالقاسم بن احمد، «اشکال العالم»، ترجمه علی بن عبدالسلام کاتب، با مقدمه فیروز منصوری، مشهد: به نشر، 1368، ص173.

23. «سفرنامه ابن حوقل»، ص 168.