خراسان، سرزمین خورشید؛ از دیرباز، دارای جایگاه ویژهای، در تاریخ و فرهنگ ایران و اسلام بوده و یکی از پایگاههای پویا و تنومند این حوزه تمدنی، به شمار میآید. هر جا که سخن از جایگاه و جغرافیای تاریخی و فرهنگی خراسان باشد، ناگزیر؛ چهار شهر بنیادین خراسانی - «بلخ»، «نیشابور»، «مرو» و «هرات»-، جان و بنمایه سخن را سامان میدهند؛ چونانکه گفتهاند «ریشههای ژرفناک خراسان را بایست در دل تاریخ پُردرازنای بلخ، نیشابور، ماوراءالنهر و هرات پیداکرد.»(«ریشههای خراسان کهن»، بند 4) و در این میان؛ نیشابور، تنها شهر عمده خراسان است که تاکنون در قلمرو ایران کنونی، باقی مانده است.(«عوامل رشد علمی ...»، ص429) ابوالحسن بیهقی، از پیامبر اسلام (ص) روایت میکند که: «خیر بلاد خراسان، نیسابور»: بهترین شهرهای خراسان، نیشابور است.(«تاریخ بیهق»، ص22) و ابن حوقل (جغرافیدان نامدار قرن چهارم هجری)، نیشابور را چنین توصیف مینماید: در خراسان، شهری خوش آب و هواتر و پهناورتر و با بناهای مرتفع و پر رونقتر و دارای راههای بیشتر و قافلههای بزرگتر از نیشابور، نمیتوان یافت.(«صورةالارض»، ج2، ص433)
یاقوت حموی (574-626هـ.ق.)، درباره نیشابور میگوید: شهر بزرگی است که فضائل چشمگیر دارد، معدن فرزانگان و منبع دانشمندان است.(«معجم البدان»، ج 5، ص331) و محمد مقدسی (336-380هـ.ق.)، مینویسد: شهری، مهم و مرکزی آبرومند است که همپایهای در اسلام، برای خواصی که در آن گرد آمدهاند، سراغ ندارم. («احسنالتقاسیم» ترجمه، ج2، ص459) این نیشابور، مرکز سرزمینی است که به تعبیر دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی در پیشگفتار کتاب «تاریخ نیشابور» ابوعبدالله حاکم (321-405هـ.ق.)؛ « ... در عُرف جغرافیانویسان و مورّخان قدیم، ناحیهای است که در جنوب، از حدود کاشمر امروز، شروع میشود، تا دامنه کوههای هزار مسجد در شمال، در حدود خبوشان (قوچان کنونی) میگسترد و از مشرق، در حدود تون (فردوس کنونی) و گناباد و طبس، تا مرز گرگان را در غرب، فرا میگیرد؛ یعنی مجموعه خراسان کنونی، که در مرزهای سیاسی ایران معاصر وجود دارد. بنا بر عرف این کتاب، تقریباً، همه خراسانیان کنونی، نیشابوریاند.»(«تاریخ نیشابور»، ص13-14) موضوع مورد توجه ما در این نوشتار، بازشناسی توابع و تقسیمات جغرافیایی این نیشابور است که یکی از بخشهای چهارگانه (ربع غربی) خراسان بزرگ تاریخی و فرهنگی را تشکیل میدهد.
پس، نخست؛ در نگاهی گذرا، به خراسان (نامشناسی، تاریخ و تقسیمات آن) خواهیم پرداخت و سپس، از حدود و تقسیمات جغرافیایی ربع یا بخش غربی خراسان (=نیشابور) خواهیم گفت. «خراسان» در لغت، به معنای مشرق، یعنی «جای برآمدن آفتاب» است.(«مفاتیح العلوم»، ص111) «خراسان»، در زبان پهلوی: xvar?s?n («فرهنگ فارسی به پهلوی»، ص 199) به معنی «مشرق» است که در مقابل مغرب باشد.(«برهان قاطع»، ج2، ص723) مسعودی در معرفی خراسان مینویسد: «ایرانیان نقاط شرقی مملکت خود و مناطق مجاور آن را «خراسان» نامیدهاند که «خُر» همان «خورشید» است و این نواحی را به «طلوع خورشید» منسوب داشتهاند و جهت دیگر را که مغرب است «خُربَران» نامیدهاند».(«التنبیه و الاشراف»، ص30) فخرالدین اسعد گرگانی، در مثنوی «ویس و رامین»(ص 128)، معنی خراسان را چنین تبیین مینماید:
به لفظ پهــلوی هرکــو شناسد خوراسان آن بود کز وی خور آید
خوراسان را بود معنی خور-آیان کجا از وی خور آید سـوی ایران
شواهد تاریخی، بیانگر آن است که سرزمین خراسان، در طول تاریخ، هیچ گاه، دارای مرز ثابت جغرافیایی نبوده و تحت تأثیر عوامل مختلف، محدودهاش همواره کاهش یا گسترش یافته است. اما بیگمان، سرزمین قدیم خراسان به مراتب گستردهتر از خراسان کنونی بوده و در دورههای قبل و بعد از اسلام، به تدریج تغییراتی در مرزهای آن پدیدار گردیده، تا به صورت کنونی درآمده است.(«خراسان بزرگ»، ص16) در نگاهی هماییک، میتوان خراسان را سرزمینی طولانی دانست؛ گسترده از نزدیک کرانههای جنوب شرقی دریای خزر تا بلندیهای حصارمانند پامیر و هندوکش، که در نظریهای دیگر و در مقطعی از تاریخ، مرزهای آن از حلوان یا ری تا شرق (آنجا که خور برآید) گسترده بوده است.(«تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان»، ص8-11) خراسان در دوران ماقبل تاریخ، کانون حوادث زندگی نژاد آریا (آرینها) بوده است.(«تاریخ ایران باستان»، ج2، ص1427) این سرزمین، در دوران هخامنشیان، ساتراپ پرثو یا پارت را تشکیل میداد. در دورههای بعد، دستهای از مردم پارت، امپراتوری اشکانیان را بنیان نهادند.(«تذکره جغرافیای تاریخ ایران»، ص 118 و 27) در دوره ساسانیان، خراسان، یکی از چهار استان مهم کشور به شمار میآمد. این استان، به چهار بخش تقسیم میشد و این بخشها عبارت بودند از: مرو، نیشابور، هرات و بلخ.(«تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان»، ص12) ...
در دوره امویان، در زمان امارت زیاد بن ابیه، وی با الگوگیری از روش ساسانیان در اداره خراسان، آن منطقه را به چهار بخش، تقسیم نمود؛ مرو، نیشابور، فاراب و هرات، و هر منطقه را به یکی از سردارانش سپرد.(«تاریخ الامم و الملوک»، ج5، ص224) خراسان، در دوره اسلامی، اهمیت و رونق دوچندان یافت؛ چنانکه محمد مقدسی، خراسان را مهمترین سرزمینها دانسته که بیش از همه جا دانشمند دارد، جای نیکوکاری و مرکز دانش و پایگاه اسلام و دژ استوار آن است.(«احسن التقاسیم» ترجمه، ج2، ص378) محمد مقدسی (336-380هـ.ق)، به نقل از احمد بلاذری، خراسان را دربرگیرنده چهار ربع (بخش) دانسته و میگوید: خراسان، چهار ربع دارد. ربع اول، ایرانشهر است و آن دربرگیرنده نیشابور و قهستان و هرات و توس است. ربع دوم، دربرگیرنده مروان (دو مرو) و سرخس و نسا و ابیورد و طالقان و خوارزم است. ربع سوم، دربرگیرنده جوزجانان و بلخ و صغانیان است و ربع چهارم، دربرگیرنده ماوراءالنهر است.(احسن التقاسیم، ص313) گفتنی است که «ایرانشهر» و «ابرشهر»، نامهای دیگر «نیشابور» میباشند.(«معجمالبدان»، ص331)
ابن فقیه (قرن 3 هـ.ق) نیز به نقل از بلاذری، جغرافیای ربع ایرانشهر (نیشابور) را چنین تبیین مینماید: خراسان، چهار بخش دارد. بخش اول، ایرانشهر است و آن دربرگیرنده نیشابور، قهستان، طبسین، هرات، بوشنج، بادغیس و طوس -که اسم توس، تابران است- میباشد.(البلدان، ص615) ابن خردادبه (211-300هـ.ق)، از پیشگامان جغرافیانگاری دوره اسلامی، توابع نیشابور را به اختصار چنین بیان میکند: «نیشابور، شهرهای زام، باخرز، جوین، و بیهق را شامل میشود.»(«مسالک و ممالک»، ص25) و احمد یعقوبی (وفات: 292هـ.ق)، میگوید: نیشابور، شهری بزرگ با کورهها (= ناحیهها و شهرها)ی بسیار است، از آبادیهای نیشابورند: طبسین، قهستان، نسا، ابیورد، ابرشهر، جام، باخرز، توس، شهر توس بزرگ -که به آن نوقان گفته میشود-، زوزن و اسفراین.(«کتاب البدان»، ص 95-96) احمد بلاذری (وفات: 279هـ.ق) ، در بخش «فتوح خراسان» کتاب تاریخ خود، در آنجا که به فتح شهرها و نواحی خراسان، در دهه چهارم سده اول هجری، به دست سپاه مسلمانان، به سرکردگی عبدالله بن عامر کریز سخن میگوید؛ سرگذشت فتح زام (جام)، باخرز، جوین، بیهق، بشت (پشت)، اشبند (اسفند)، رخ، زاوه، خواف، اسبرائن (اسفراین) و ارغیان را از رستاقهای نیشابور را روایت میکند و سپس مینویسد: «ابن عامر ... ثم أتی أبرشهر و هی مدینة نیسابور» عبدالله بن عامر، به ابرشهر آمد و آن شهر نیشابور است.(«فتوح البلدان»، ص 390-391)
مقدسی نیز جغرافیای ربع نیشابور را چنین توصیف مینماید: اسم قصبه (=شهر اصلی) آنها ایرانشهر (=نیشابور) است. چهار بخش (= اربع خانات)، دوازده رستاق (= ولایت، شهرستان) و سه خزانه و قصر و دار دارد. بخشهای قصبه نیشابور عبارتاند از شامات، ریوند، مازل و بشتفروش. ولایتهای آن عبارتاند از بشت، بیهق، کویان، جاجرم، اسفراین، استوا، اسفند، جام، باخرز، خواف، زاوه، رخ. زوزن، دار آن و بوزجان قصر آن و توس و نسا و ابیود، خزانههای ایرانشهر هستند. و این ولایتها که از آنها یاد کردیم غیر از خزانههایشان، شش هزار دیه مانند عمواس دارند با یکصد و بیست منبر.(«احسن التقاسیم»، ص300) ابوعبدالله حاکم، درباره ولایتهای نیشابور میگوید: «ذکر ولایات کی از نواحی و اقطار خراسان، به نیشابور، نسبت دادندی و اشراف و اکابر آن را نشابوری خواندندی و آن دوازده ولایت است طول و عرض، یعنی آن از سی فرسخ و بیست و پنج کمتر نباشد. به هر یکی از آن قری و قنوات و باغات و عمارات.» او در ادامه؛ بیهق، جوین، اسفراین، خبوشان (استوا)، ارغیان، پُشت، رُخ، زوزن، خواف، ازقند، جام و باخرز، و جاجرم را در شمار ولایات نیشابور نام میبرد.(«تاریخ نیشابور»، ص215-217)
در «نزهة المشتاق فی اختراق الآفاق» محمد ادریسی (وفات: 560 هـ.ق)، «الانساب» عبدالکریم سمعانی (وفات: 562 هـ.ق)، «معجمالبدان» یاقوت حموی (وفات: 626هـ.ق)، «الباب فی تهذیبالانساب» ابن اثیر (555-630 هـ.ق) و همچون اینها، به حدود و ولایتهای نیشابور (=خراسان غربی) اشاره شده است که برای پرهیز از به درازا کشیدن گفتار، از پرداختن به آنها پرهیز نموده و تنها برای تکمیل سیر تاریخی منابع تا سده دهم هجری به یادکرد دو منبع دیگر از سده هشتم و دهم هجری بسنده میکنیم؛ ابوالفداء (وفات: 732 هـ.ق)؛ بیهق، خبوشان، جام، طرثیث (ترشیز)، استوا، باخرز، بشت، اسفراین، طوس و جوین را از اعمال نیشابور یاد میکند.(«تقویمالبدان»؛ ص 479، 504، 505، 511، 513، 514) محمد بروسوی (وفات: 997 هـ.ق) نیز جوین، استوا، بیهق، اسفراین، بخرز (باخرز)، بُشت، جام، خبوشان، خواف، طوس را از نواحی نیشابور ذکر میکند.(«اوضح المسالک»؛ ص 145، 148، 149، 150، 196، 212، 262، 308، 319، 459).
در اینجا، گفتار جغرافیایی-تاریخی «ریع نیشابور و تقسیمات آن» یا به تعبیر ابوعبدالله حاکم؛ «ذکر ولایات کی [که] از نواحی و اقطار خراسان، به نیشابور نسبت دادندی و اشراف و اکابر آن را نشابوری خواندندی»، را بدین امید که فرصتی دست دهد و در نوشتاری دیگر، به بازشناسی چهره فرهنگی این پاره ارجمند از خاک گهرخیز ایران فرهنگی بپردازیم، به پایان میبریم.
منابع:
- «احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم»، جمع شمسالدین ابیعبدالله محمد بن احمد بن ابی بکر (معروف به محمد مقدسی)، بیروت، دارصادر، 1906م. = 1285ق.
- «احسنالتقاسیم فی معرفة الاقالیم»، تألیف ابوعبدالله محمدبن احمدمقدسی، ترجمه علینقی منزوی، تهران: شرکت مولفان و مترجمان ایران، 1361.
- «برهان قاطع»، تألیف محمدحسین بن خلف تبریزی، با اهتمام دکتر محمد معین، تهران: امیر کبیر، 1393.
- «البلدان»، تألیف ابیعبدالله احمد بن محمد بن اسحاق الهمذانی (معروف به ابن فقیه)، تحقیق یوسف الهادی، بیروت: عالم الکتب،1416ق=1996م.
- «التنبیه و الاشراف»، تألیف ابوالحسن علی بن الحسین مسعودی، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران: علمی و فرهنگی، 1365.
- «اوضح المسالک إلی معرفة البلدان و الممالک»، محمد بن علی بروسوی، تحقیق مهدی عبدالرواضیة، بیروت: دارالغرب الاسلامی، 1427ق.
- «تاریخ الامم و الملوک»، ابیجعفر محمد بن جریر الطبری، راجعه و صححه و ضبط نخبه من العلماء الاجلاء، بیروت: موسسه الاعلمی للمطبوعات، 1403ق.= 1983م.
- «تاریخ ایران باستان»، حسن پیرنیا، تهران: دنیای کتاب، 1370.
- «تاریخ بیهق»، تألیف ابوالحسن علی بن زید بیهقی، با تصحیح و تعلیقات احمد بهمنیار، چاپ افست مروی، 1361.
- «تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در آغاز حکومت عباسیان»، دانیل آل آلتون، ترجمه مسعود رجبنیا، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1367.
- «تاریخ نیشابور»، ابوعبدالله حاکم نیشابوری، ترجمه محمد بن حسین خلیفه نیشابوری، مقدمه و تصحیح و تعلیقات محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران: آگه، 1375.
- «تذکره جغرافیای تاریخی ایران»، بارتولد. و، ترجمه حمزه سردادور، تهران: طوس، 1358.
- «تقویم البلدان»، تألیف اسماعیل بن علی ابوالفداء، قاهره: مکتبة الثقافة الدینیة، 2007م.
- «خراسان بزرگ»، احمد رنجبر، تهران: امیرکبیر، 1363.
- «ریشههای خراسان کهن» (online)، رسول پویان، وبگاه خراسانزمین، 24 مرداد 1391.
- «صورة الارض»، تألیف ابیالقاسم ابن حوقل النصیبی، بیروت: دارصادر، 1938م = 1317ق.
- «عوامل رشد علمی و سیاسی نیشابور در قرون گذشته»، محمدباقر حسینی، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی مشهد، شماره 118و 119، پاییز و زمستان 1376.
- «فرهنگ فارسی به پهلوی»، تألیف بهرام فرهوشی، تهران: دانشگاه تهران، 1388.
- «فتوح البلدان»، لاحمد بن یحیی بن جابر البغدادی (اشهیر بالبلاذری)، [بیروت]: دار و مکتبه الهلال، 1988م.
- «کتابالبلدان»، تألیف احمد بن ابییعقوب بن واضح الکاتب المعروف بالیعقوبی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1408ق.= 1988م.
- «مسالک و ممالک» تصنیف ابن خردادبه، ترجمه سعید خاکرند، تهران: میراث ملل، 1371.
- «معجم البلدان»، شهابالدین أبوعبدالله یاقوت بن عبدالله البغدادی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، 1399ق=1979م.
- «مفاتیح العلوم»، تألیف احمد بن یوسف خوارزمی؛ ترجمه حسین خدیوجم، تهران: علمی و فرهنگی، 1362.
- «ویس و رامین»، فخرالدین اسعدگرگانی، به اهتمام محمدجعفر محجوب، تهران: بنگاه نشر اندیشه، 1337.
برگرفته از: پایگاه اطلاعرسانی شهر کتاب