نیشابور؛ رئونت باستانی و شهر دانش، بینش، فرهنگ و افسانه
نام نیشابور در اوستا به گونهی رئونت آمده است، به معنی دارندهی شکوه و جلال، با این پیشینه، میتوان دریافت که این شهر باستانی تا چه پایه نزد ایرانیان ارجمند بوده است که با چنین صفت از آن یاد میکنند. زمین نیشابور، گوهرزای است از دیدگاه کیش ایرانیان باستان؛ گرامی و سپند (مقدس). چنانکه از سه آتش بزرگ ایرانشهر، یکی در نیشابور زبانه میکشیده، و آن، آتشکدهی برزین مهر در کوه ریوند نیشابور، آتشگاه کشاورزان و دستورزان ایرانی است. همچنین کهنشهر نیشابور، از زمان باستان شهری مردمی بوده است و مردمان ایران روی بدان داشتهاند و دیری نپایید که پایتختی در ایران پدیدار گردید که در آغاز، فراهم آمدن هنرمندان و اندیشمندان و کارورزان به پیدایی دانشگاهها و کتابخانهها و فرهنگستانها در آن انجامید، و بازارهای افسانهای و آمد و شد و کاروان و هیاهو در آن پدید آورد. و پس از آن، فرمانروایی چند بدان میل کردند و هر یک زمانی چند آن را پایتخت خویش نامیدند، و آن «شهر دانش و بینش و فرهنگ و افسانه»، «نیشابور» است.
نیشابور؛ پایتخت فرهنگی
هر یک از شهرهای بزرگ ایران که دورانی پایتخت ایران یا بخشی از ایران به شمار میرفتهاند، بدانروی که کانون هنرمندان و چکامهسرایان و پژوهشگران میشدند، افزون بر آن که فرمان دستگاه و دیوان و پادشاهان را به دیگر مرزهای کشور میپراکندند، بخشی از هنر و اندیشه و کار دست هنرمندان و دستورزان و اندیشمندانی را که در کنار دربار یا با دربار میزیستند، از آن کانون به دیگر شهرها و مرزها میرساندند. خونخوارترین یورشگران تاریخ نیز که شوربختانه بیشتر در همسایگی ایران بهسر میبردند، ارزش و ارج کار هنرمندان را در شکوه بخشیدن به دستگاه پادشاهی خویش میشناختند. باید پذیرفت که دیگر فرمانروایان نیز هر یک در فراخوانی هنرمندان و کارورزان به پایتخت خویش میکوشیدند و بدینسان چهرهی پایتخت پس از چندی دگرگون میشد، و بازارهای آراسته، پرتو به شهرهای دیگر میافکند و بازرگانان و هنرمندان شهرهای دیگر را به سوی خویش میکشید.
نمونهی نزدیکی از این دگرگونی را در سپاهان (اصفهان) میتوان دید که چگونه انبوه هنرمندان را از هر مرز و شهر به سوی خویش کشید، چنانکه آمیزش زبان آنان نیز زبانی تازه پدید آورد که از زبان پیرامون سپاهان باز شناخته میشود، و آمیزش کار هنرمندان نیز هنری تازه پدید آورد که آنرا میتوان در میان همهی کارهای هنری دورانها به آسانی بازشناخت.
پس از سپاهان، نمونهی نزدیکتر تهران است که پیشتر از آن روستایی بزرگ بود و هجوم هنرمندان و دستورزان برای گرفتن بازارهای آن، در این پایتخت نیز زبانی دیگرگون از همهی روستاها و شهرهای پیرامون آن فراهم آورد و فرهنگی ویژه به آن بخشید که تا نیمههای رژیم گذشته به خوبی از همهی فرهنگهای دیگر باز شناخته میشد، و کم کم این فرهنگ در برابر یورش اروپاییگرائی که رهبران آن رژیم به دنبالش بودند آسیب پذیرفت، اما هنوز در بخشهایی از این شهر بزرگ چونان خیابان ری و پایان بازار و خیابان سیروس و سه راه امین حضور و آب منگل و سرچشمه... نشانههای آن فرهنگ و روش زندگی پابرجا است!
بخشهایی از این شهر که به دنبال گسترش بیرویه و هجوم ادارات و دستگاههای دولتی و دستبرد برآمده از این تورم در زمانی نزدیک از میان رفت، باب همایون، ناصرخسرو، لاله زار، امیریه و ... است.
این که گفته شد، دربارهی همهی پایتختها کمابیش یکسان است. اما یک پایتخت در ایران پدیدار گردید که در آغاز، فراهم آمدن هنرمندان و اندیشمندان و کارورزان به پیدایی دانشگاهها و کتابخانهها و فرهنگستانها در آن انجامید، و بازارهای افسانهای و آمد و شد و کاروان و هیاهو در آن پدید آورد .... و پس از آن، فرمانروایی چند بدان میل کردند و هر یک زمانی چند آن را پایتخت خویش نامیدند، و آن شهر دانش و بینش و فرهنگ و افسانه، نیشابور است که هنوز روستائیان آن، کوس برابریش را با بغداد میزنند!
- نام نیشابور:
نام این شهر در اوستا به گونهی رئونت آمده است، به معنی دارندهی شکوه و جلال، بخش نخست این نام «رئ» و بخش پایانی آن «ونت» است. «رئ به معنی درخشندگی و شکوه است و «ونت» نیز پسوند مالکیت است و همان است که امروز در زبان فارسی «وند» ش مینامند.
«وند» به معنی دارنده، هنوز در دماوند، الوند، راوند کاشان دیده میشود. این واژه در گذر زمان و دگرگونی زبان اوستایی به پهلوی به گونهی «رای اومند» در آمد که «اومند» در آن همان پسوند «دارایی» است، و در نوشتههای پهلوی این واژه به عنوان صفتی برای خداوند آمده است و در سر آغاز بیشتر نامههای پهلوی به چشم میخورد:
«پت نام ای داتار اوهرمزدی رایومندی خوره اومند: به نام دادار اورمزد رایوند فرهمند»
و با این سخن میتوان دریافت که آن شهر باستانی تا چه پایه نزد ایرانیان ارجمند بوده است که با چنین صفت از آن یاد میکنند!
اما چون این گونهی نام بر شهری نهاده شد، دگرگونی چندان در آن راه نیافت و هم اکنون نیز بخش غربی نیشابور تا مرز سبزوار، ریوند reyvand)) نام دارد و در دوران اسلامی نیز بزرگانی از آن برخاستهاند که در کتابهای اسلامی از آنان یاد کرده شده است.
از این نام در شاهنامه به گونهی «ریونیز» یاد شده است، و چنین پیداست که در یکی از نبردهای میان ایرانیان و تورانیان ویران گشته است، و در هنگام شاپور اردشیر ساسانی دوباره آنرا ساختهاند، و گواهی «نامهی شهرستانهای ایران» دربارهی آن چنین است: «شتریستان نیو شاپوهر، شاپوهری ارتخشیران کرت، پت هان گاس، کاش پهلیزک ای تور، اوزت، اوش هم گیواک فرموت کرتن». یعنی: شهرستان نیشابور (را) شاپور اردشیران کرد (ساخت) بدانجا که پهلیزک تور را کشت. (یا شکست داد.) و به همان جای فرمود کردن (ساختن) ش.»
و چنانکه دیده میشود، در این نامهی کهن، نام دورهی ساسانی آن نیوشاپوهر، یعنی شاپور نیو یا شاپور گرد، یا شاپور پهلوان آمده است. اما این روشن است که شهر رئونت جایگاه پارتیان بود، و پارتیان که فرمانروایی نیکشان که استوار بر فرمانروایی همهی تیرهها و دودمانها بوده بر دست اردشیر پارسی از میان رفت، از چیرگی وی خشنود نبودند، و نیز با آنکه نام پسر اردشیر بر شهرستان بماند همرأی نبودند، و بدین روی برای این شهر صفتی اندیشیدند که «ابرشهر» بوده باشد به معنی شهربرین، شهر بالاتر؛ و از آنجا که در نوشتههای پهلوی این نام به گونهی اپرشتر [aparshatr] آمده است، میتوان در این داوری بیگمان بود که این صفت در همان زمان ساسانیان بدان داده شده باشد، که بهگونهای همان نام پیشین را که دارندهی شکوه بوده باشد، زنده نگاه دارند!
- دلایل شکوه و عظمت نیشابور:
-- دلایل مذهبی:
الف) خاک: این پیداست که چهار آخشیج خاک و باد و آب و آتش در نزد ایرانیان باستان گرامی بوده است، چنانکه در نماز سی روزهی بزرگ به قلل کوه البرز، به دشتهای گسترده، به آبهای تجنده (آبهای چشمهها) ، آبهای روان و ایستاده، به گیاهان و به آسمان ... درود فرستاده میشد. درود و نماز به زمین ایران هنوز در نزد پارسیان هند روایی دارد که روزی سه بار روی به ایران میکنند و به آن درود میفرستند.
در شاهنامه نیز آنگاه که سام از سپیدمویی فرزند تازه زاد خویش آگاه میشود، با اندوه و خشم میگوید: نخوانم بر این بوم و بر آفرین
و زمین نیشابور که گوهرزای بود از دیدگاه کیش ایرانیان باستان گرامی و سپند (مقدس) مینمود. در احسنالتقاسیم میخوانیم که خواجهای از نیشابور در شهر ری در انجمنی که هر کسی به شهر خویش فخر میفروخت، گفت که خداوند در جهان سه چیز آفریده است که در هیچ جای ارزش ندارد: خاک و سنگ و خار! و خاک نیشابور را برای درمان میخورند، و خارش (ریواس) را به شهرهای دوردست بر سر دست میبرند، و سنگش (فیروزه) را از این کشور بدان کشور میفروشند. از این پیداست که گونهای گل در نیشابور بوده است که میخوردهاند و بهترین کان نمک جهان نیز در نیشابور است که آن نیز چون سنگی در کوه است و خورده میشود و به شهرها رهاورد میبرند.
پس دور نیست در زمانی که مردمانش خاک را همچون یکی از پدیدههای نیک آفرینش میستودهاند، چنین شهر، با چنین سرزمین در اندیشهی آنان گرامی بوده باشد!
افزون بر این، در کوه ریوند کان فیروزه، کان مس، گچ، نمک، گوگرد، ذغالسنگ و ... نیز هست و گازهای برآمده از کان ذغال سنگ نیز که بیهیزم و مادهی سوختی دیگر میسوزد، نگرش ایرانیان باستان را به سوی آن میکشیده و «آذر برزین مهر»ش که بدینسان میسوخته است ستایش میکنند:
که آن مهر برزین بی دود بود منور نه از هیزم و عود بود
«دقیقی، شاهنامه»
ب) آب: در نیشابور دو چشمهی بزرگ هست که بییاوری رود و جویی آبرساننده، همواره پر از آباند. یکی بر کوه ریوند در نزدیکی آتشکدهی برزین مهر (بورزنی کنونی که آمارهای دولتی «برزنون»ش میخوانند» و یکی بر کوه بینالود که در بندهش، بهنام کوه توس آمده است. به نام چشمهی سو (sow) که آن را چشمهی سبز نیز میخوانند.
این پیداست که آب این دو چشمه با رگههای آب زیرزمینی به گنجینهای بزرگ از آب در دوردستها پیوسته است که همچون دریاچهی غار علیصدر همدان همواره آبی یکسان دارند. ابوریحان بیرونی نیز در نامهی گرامی « آثار الباقیه عن القرون الخالیه» (نشانههای برجای آمده از سدههای گذشته) همین را میفرماید که آب این چشمه از راه زانو (سیفون) به یک مخزن بزرگ آب در دوردستها پیوسته است که هر چه از آن به نیروی خورشید بخار شود، از آن مخزن آب بدین چشمه میآید.
اکنون به یاد بیاوریم که آب نیز یکی از چهار آخشیج گرامی در نزد ایرانیان بوده است. بودن دو چشمهی بزرگ که ژرفای آن در نزد مردم پدیدار نبود، و افسانههای فراوان درباره ی آن بههم پیوسته است که: «این دریا از زیر زمین راه به دریای بغداد دارد ... و چوپانی که پول خود را در میان یک دستوار (عصای) نئین مینهاد روزی آنرا از دست انداخت و به دریا فرو رفت و سالها پس از آن، که با کاروانی به بغداد رفته بود، همان دستوار را در دکانی دید و خرید و پولهای خویش را از میان آن بیرون کشید ... در این دریا اسبی آبی میزید که شبانگاهان از آب بیرون میآید و گوهر شبچراغی را که در دهان دارد در گوشهای مینهد و به چرا میپردازد و با شنیدن کوچکترین آواز، باز گوهر را در دهان میگیرد و به دریا برمیگردد ...» و بسیار از این افسانهها.
پس چون آب در نزد ایرانیان بسی گرامی بود، هیچگاه آن را آلوده نمیکردهاند. یونانیان نیز در این باره نوشتهاند ... و بخشی بزرگ از یشتها ویژهی ستایش آب است که به آبانیشت نامزد شده ... بودن این دو چشمهی بزرگ افسانهای در این شهر به برتری آن میافزاید.
در بندهش نیز در بخش ورها (دریاچهها) نخست از دریاچهی چیچست در آذربایجان و کردستان نزدیک آتشکدهی آذرگشسب یاد میشود، و پس از آن ور «سو» . گفتار بندهش در این باره چنین است: «دریاچهی چیچست به آذربایجان گرماب (نمکین) بیزندگی که چیز جا نمند در آن نبود و بن او به دریای فراخکرد پیوسته است. دریاچهی سوبر، به بوم ابرشهر به سر کوه توس، چنان گویند که سود بهر، نیکخواهی و بهی، برکت و رادی از او آفریده شده است.»
و روشن است با یک چنین برداشت ایرانیان میباید که این سرزمین را گرامی بدارند؛ تا بدانجا که هنگامی که موبدان خواستند یزدگرد نخست را که به پیروان دیگر دینها آزادی داده بود از میان بردارند، او را برای درمان به نزدیکی همین دریاچه بردند تا از آب آن بیاشامد و بر سر خود گیرد و درمان شود، ... پسآنگاه اسبی از دریا آمد و به هیچکس دست نداد مگر به یزدگرد، و هنگام زین کردنش او را با لگد کشت ... و این داستان در شاهنامه آمده است.
پ) آتش: گرامی داشتن آتش نیز در نزد ایرانیان باستان تا بدانجا بوده است که برخی آنان را «آتش پرست» نیز خواندهاند. در گفتار ویژهای، این سخن را گزارش کردهام که پرستاری آتش و نگاهبانی آن ویژهی برخی از موبدان بوده است و نه همه ی مردمان ایرانی! اما از سه آتش بزرگ ایرانشهر، یکی در نیشابور زبانه میکشیده، زیرا که آتشکدهی آذرگشسب در کردستان و آذربایجان ویژهی شهریاران و ارتشتاران بوده، و آتشکدهی فرنبغ (فر ایزدی) در لارستان فارس ویژهی موبدان و دستوران و دینیاران بوده، و آتشکدهی برزین مهر در کوه ریوند نیشابور ویژهی کشاورزان و دستورزان ایرانی!
در کوه ریوند از 20 سال پیش کان اورانیوم پیدا شده و هم اکنون کارشناسان کانهای ایران آن را زیر نگرش دارند؛ و من خود در یکی از شبها بر فراز همان کوه، برخاستن نوری بلند را که به اندازهی نزدیک به دو میل در آسمان بلند شد و همانند نشانهی پرسش (؟) در آسمان پیچید و به کوه بازگشت، دیدهام و سالها گمان به مالیخولیا و پندار خویش میبردم اما هنگام برخورد با مهندسان کان اورانیوم از آنان نیز شنیدهام که چنین نورافشانیها در کوههایی که کان اورانیوم دارند دیده میشود و از آنمیان، در کوه فیروزهی ریوند! و باید داوری کرد که دیدن این گونه نوربارانها بر فراز این کوه شگفت تا چه اندازه بر روان سادهی ایرانیان باستان نشان میگذاشتهاست، و بر گرامی بودن آذربرزینمهر در همان کوه ریوند میافزوده است.
ت) هوا: در هوای خوش نیشابور نیز سخن نیست و همهی کتابهای باستانی در باره همرأیند و علی الصبح نیشابور و خفتن بغداد، داستانی شد که بر زبان ایرانیان روان گشت. همهی این سخنان برای آن بود که برتری ویژهی این شهر را از دیدگاه دینی ایرانیان باستان بازنگریم. اما چون آذر برزین مهر، آذر مردمان ایران به شمار میرفت، دیدارکنندگان آن همانند دو آتشکدهی دیگر، ویژه نبودند، و بسیار بودند و همواره از همه سوی ایران مردمان کشاورز و دستورز رو به سوی آن آتش میآوردند و همهمهی کاروانها و زندگی کاروانسراها و هیاهوی راهها از همه سوی ایران به سوی نیشابور بود؛ این خود نشان میدهد که تا چه اندازه به گسترش و بزرگ شدن شهر یاری میبخشد، و برخی از راهها که از نیشابور میگذرد و از آنها در کتابها یاد شده است چنین است:
- راه شرقی از پاسارگاد و تخت جمشید به خراسان و نیشابور
- راه نیشابور به هرات
- راه نیشابور به مرو و آسیای مرکزی
- راه نیشابور از سوی شمال به خبوشاه (قوچان) و شمال
- راه نیشابور به دریای مازندران
- راه نیشابور به جنوب و کرمان
- راه نیشابور به ری و همدان و آذربایجان ( جاده ی ابریشم)
- راه نیشابور به توس
- راه نیشابور از راه کویر به یزد و کاشان
ادامه دارد .... ادامه